ین یا آن؟
اگر نظامهای فلسفی همهچیز را در چارچوبهایخود جای میدهند، گزینگویهها چارچوبها را در هم میشکنند
سه شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۹ ۰۹:۱۷
ترجمۀ: علیحاتمیان مرجع: aeon
گاهی به نظر میرسدگزینگویهها هیچ فایدهای برای تفکر جدی ندارند و فقط به درد صفحههایاینستاگرامیای میخورند که با جملههای قصار لایک جمع میکنند. گزینگویهها اغلببا ابهامی برطرفنشدنی دست به گریبانند و اگرچه عمیق و حکمتآمیز به نظر میرسند،اما در نهایت، انگار هیچکس نمیداند چه میخواهد بگویند. یک استاد فلسفه که سالهاستدربارۀ گزینگویهها تحقیق میکند توضیح میدهد که گزینگویهها، نه طبعآزماییهایادبی، بلکه حملهای مؤثر به شکلی از فلسفه بودهاند که همواره در پی نظاممند کردناندیشه بوده است.
اندرو هوی، ایان — دورههای امروزی تاریخ فلسفه در دانشگاهها، بهبررسی متفکران برجسته تمدن غرب، همچون دستهای باشکوه از فیلسوفان، از افلاطون وارسطو، تا دکارت و کانت و هگل و نیچه اختصاص یافتهاند. این بزرگترین اذهانِ همهدورانها، ایدههای خود را در چارچوب مجلداتی قطور، آکنده از تعاریفِ پیراسته،استدلالهای دقیق و نقدهای پیوسته ارائه کردهاند. آموزگاران فلسفه نیز بر پایۀاین متون، روایتهای اصلیِ این ایدههای فلسفی را به نسلهای جدید جویندگان دانشمیآموزند.
ایمانوئل کانت چهرهایاست که این سنت فلسفی را بهخوبی نمایندگی میکند. فیلسوف آلمانی در صفحات پایانی نقدعقل محض (۱۷۸۱)، تاریخ فلسفه را از افلاطون تا ارسطو و پس از آن، تا لاک،لایبنیتس و خودش، بهمثابۀ تلاشهایی برای برساختن نظامی [فلسفی] روایت میکند.کانت خودش را چیزی نمیداند، جز یک معمار زبردستِ اندیشهها:
مقصودم از معماری، هنرنظامسازی است. زیرا وحدت نظاممند همان چیزی است که باورهای عمومی را به قامت علمدرمیآورد.
معنای این سخن آن استکه علم مجموعهای از اندیشههای اتفاقی و باریبههرجهت را در قالبی سازگار و نظاممندبازسازی میکند و صرفاً پس از این بازسازی است که فلسفه میتواند به نظریه یا روشیبرای داوری میان دانش و نادانش بدل گردد. از این رو بدون نظام، فلسفۀ واقعی نیز درکار نخواهد بود.
اما آیا ممکن است چیزیبیش از آنچه در فلسفۀ کانت یافتنی است، وجود داشته باشد؟ چه خواهد شد اگر تاریخفلسفه را نه از چشمانداز نظامهای اندیشه، بلکه با تلقی جایگزینی بنگریم که بهپارهها و گزیدههای اندیشه توجه بیشتری نشان میدهد؟
بهعنوان نمونه گفتۀهراکلیتوس را در نظر آورید که ذاتْ پنهانشدن را دوست دارد»؛ یا این سخن پاسکالکه سکوتِ جاودانِ این فضاهای نامتناهی مرا به هراس میافکند»؛ یا این گزینگویۀنیچه که اگر بنا باشد معبدی بر پا شود، باید معبدی ویران گردد». هراکلیتوس پیش ازو در برابر افلاطون و ارسطو، پاسکال پس از و در برابر دکارت و نیچه پس از و دربرابر کانت و هگل ایستادهاند. آیا میتوان حرکت تاریخ اندیشه را بر مدار گزینگویههاتحلیل کرد؟
بخش قابل توجهی ازتاریخ فلسفه در غرب را میشود بهمثابۀ تلاشهایی برای برپایی نظام روایت کرد. حالآنکه بخش بزرگی از تاریخ گزینگویهها را میتوان چونان هشدار، ایستادگی و رویگرداندن از این کلانسیستمها، از طریق خلق پارههای ادبی، به شمار آورد. فیلسوفخطوط پیوستهای از استدلال را به نقد میکشد یا بنا مینهد؛ اما گزیدهگو خطوطپراکندهای از شهود را به شکل ترکیبی ادبی میسراید. یکی از این دو در زنجیرۀ منطقحرکت میکند و دیگری این زنجیره را پاره میکند و درمیگذرد.
فلسفه ,گزینگویهها ,تاریخ , ,میکند ,کانت ,را در ,تاریخ فلسفه ,از این ,پس از ,را به
درباره این سایت